پسر آریایی
الهه پاکی اورابرگزید تاایرانی باعظمت بنا کند اوایرانش را ساخت وما چه کردیم ... 
نويسندگان

باسلام وخوش آمدگویی به شما دوستان . هروبلاگی برای خودش یه مطلب ثابت داره که شکل کلی اون وبلاگ و نشون میده . این نوشته ای که شما میبینید پست ثابت این وبلاگ .متنی که روی سنگ قبر کوروش نوشته شده .

درود به ایران و ایرانی...

ای انسان، بدان که هر که هستی و از هر کجا که بیایی، من کوروشم، کسی هستم که شاهنشاهی را برای ایرانیان و این دولت بی کران را بنیان نهادم. پس هیچ وقت به این آرامگاه و این خاکی که مرا پوشانده است رشک مبر.
 

[ شنبه 24 دی 1398برچسب:, ] [ 12:9 ] [ همای ]

عاشق بودن،در راه عشق جانها نثار شده اند ، قلب ها در تسخیر این سه کلمه افتاده اند.روح انسان بدون عشق زنده نخواهد ماند. باید عشق باشد.

وقتی که درکنارش هستی ، درعمق چشمانش مینگری و خودت را درچشمانش میبینی آنگاه است که دژی مستحکم را در اطراف خود میابی که حاضرست خراب شود به تندباد حوادث گرفتارشود، نگاه های دشمنان همچون گلوله های آتشین نثارش شوند اما خدشه ای به جان معشوقش نیاید. اما چه حسی است اگر آن دژ سینه ستبرکند اما کسی نباشد که اورا مرهمی گزارد و در شکستگیهایش سروسامانی باشد و دوباره آن شود که بوده. چه میشود جان و قلبت نثار کسی باشد که وقتی در عمق چشمانش مینگری حتی حاضر نباشد لحظه ای نگاهت کند.سخت تر از آن لحظه لحظه ای را به یاد ندارم که یکباره خودت را در دنیایی تنها بیابی . پس از آن چه میشود؟

همچون چوبی که خوراک موریانه شده اند آرام آرام شروع میکنی به خوردن احساست . همچون آدمی میشوی فارغ از احساس ،قلب ...

دیگر اشکی نیست که برکویر قلبت ببارد و جانی دوباره به آن بدهد. تو خودت را میکشی اما نه ظاهرت که روحت ، احساست و این بدترین خودکشی است.

[ پنج شنبه 23 خرداد 1392برچسب:, ] [ 16:32 ] [ همای ]

 خداوند از زیبایی تو نمیپرسد بلکه خواهد پرسید چگونه انسانی بودی ؟

خداوند از لباس های زیبایت نخواهد پرسید بلکه خواهد پرسید چند برهنه را لباس پوشاندی ؟

خداوند از خانه تو نخواهد پرسید بلکه خواهد گفت : چند نفر را خوش آمد گفتی ؟

خداوند نمیپرسد کدام منطقه زندگی میکردی او از رفتار تو با همسایه ات میپرسد ؟

خداوند از دوستانت نمیپرسد بلکه خواهد پرسید چند نفر را دوست میداشتی ؟

خدا از شغل و مقام تو نمیپرسد بلکه میپرسد به چند نفر کمک کردی ؟

خدا از پول و ثروتت نمیپرسد بلکه میپرسد آیا دست فقیری را گرفتی ؟

خدا تورا به سوی بهشت میخواند پس بهشتی باش...

 

[ دو شنبه 23 آبان 1390برچسب:, ] [ 18:42 ] [ همای ]

 

خداوندا اگر روزی تو از عرشت به زیر آیی

لباس فقر پوشی 

غرورت را برای نان به زیرپای نامردان فروریزی 

پشیمان میشوی از خلقت آدم ...

زمین وآسمان را کفرمیگویی.

 

 

[ یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:, ] [ 11:44 ] [ همای ]

اینم چندتا آهنگ زنگ موبایل که براتون گزاشتم از بازی پرنده های خشمگین گرفتم امیدوارم خوشتون بیاد. حجمش کمه حتما دانلود کنید.

برای دانلوداینجاراکلیدکنید.

 

[ شنبه 21 آبان 1390برچسب:, ] [ 19:28 ] [ همای ]

 

سلام دوستان حتما تاحالا این بازی رو کردید یکی از بازیهایی هست که خیلی طرفدار داره براهمین نسخه بعدی این بازی هم اومده که ازلحاظ ظاهری از نسخه اولی خیلی قشنگ تره براتون میزارم خواستید دانلودش کنید.

برای دانلود اینجا کلید کنید.

طریقه نصب واجرا

1- اتصال خودرا ازاینترنت قطع کرده وسپس اقدام به نصب بازی کنید.

2-پوشه را ازحالت فشرده خارج کرده وبازی رانصب کرده .

3-محتویات پوشه کرک رادرمحل نصب کپی کرده.

4- از سریال نامبر برای فعال کردن ورژن بازی استفاده نمایید.

[ شنبه 21 آبان 1390برچسب:, ] [ 12:2 ] [ همای ]

خوب دوستان بزارید تو این پست یکم خاطره بگیم. همه ما خاطره داریم خاطرات خوب یا بد . اما همه اونا گزشتن . من اینجا میخوام خاطره بگم و خاطرات شماروبشنوم چون دوست دارم خاطراتو بشنوم چون بعضیاشون تجربه های قشنگی دارن من اولین خاطره رو مینویسم شما هم اگه سری زدید به این وبلاگ یه چیزی بنویسید...

چندروز پیش ناظم دوران دبیرستان و دیدم اسمش بود نورمحمدی خیلی بداخلاق بود بچه ها میگفتن تو چشماش نگاه کنی یکی اومده تو گوشت . سال اول دبیرستان بود من اونو که میدیدم سرمو مینداختم پایین از کنارش ردمیشدم. یه روز زنگ تفریح بود بچه ها شلوغ کرده بودن صندلی رو گزاشتن رو میز معلم خلاصه زمستون بود منم باچندتابچه ها زیرمیز قایم شده بودیم چون بچه هاروبه زور بیرون میکردن . آقا این برادرنورمحمدی اومدو صندلی رودید. چشمتون روزبدنبینه دادزد کی این کاروکرده بچه ها همه میدونستن اما روحساب معرفت مقر نیومدن این آقاهم داغ کرد گفت اگه نگید یه فصل کتک بعد اخراج . حتما میگید لاف میزد اما اون این کارومیکرد.هیچی دیگه من بامعرفت بازی درآوردم گفتم من بودم گفت بیاجلو رفتم مثل مرد جلو یهو یکی اومد تو گوشم تا به خودم اومدم یه لگدم اومد تو شکمم . بلند دادزدم غلط کردم من نبووووووووووووووووووودم ...

یکم دیگه من و زد بعد هرچی ازم پرسید کی بوده نگفتم آخر به بچه ها گفت همه رو به خاطر معرفت این یعنی من میبخشه . دیگه یاد گرفتم هرجایی نباید نخود هرآشی بشم .

[ پنج شنبه 17 شهريور 1390برچسب:, ] [ 19:3 ] [ همای ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

ازین که به وبلاگ من اومدید تشکر میکنم.این وبلاگ تنها ارتباط من با دوست های مجازی من امیدوارم مورد پسندتون واقع بشه. در پایان خوشحال میشم نظراتتونو بشنوم.
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 81
بازدید کل : 26489
تعداد مطالب : 34
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

سلام دوستان ازین که به وبلاگم اومدید ممنون امیدوارم که لحظه های خوبی داشته باشید اگر نظری دارید خوشحال میشم بشنوم

پسرآریایی

فروش بک لینک طراحی سایت